فرشته های آسمانی

مارال و نقاشی

مارال عزیز دلم تو خیلی به نقاشی علاقه داری هرروز که میام به خونه میگی مامان بهم نقاشی یاد بده دیشب بهت قول دادم که ببرمت کانونی که داخل پارک هست ثبت نامت کنم صبح که بیدار شدم دیدم زود رفتی لباس پوشیدی و موهات شونه زدی و گفتی بریم مامان کفتم کجا عزیزم و تو گفتی بریم برای کلاس نقاشی گفتم آخه من باید کارها را انجام بدم و ظهر هم بروم سرکار ولی تو گفتی نه مامان خود شما گفتی میبرمت خوب من هم تسلیم شدم و رفتیم ثبت نامت کردم قرارشده وقتی کلاسها شروع شد بهمون تماس بگیرن و تو خیلی خوشحال شدی  دوست داشتم کلاس خلاقیت هم بروی اما دیگه وقت ندارم تازه همین کلاس نقاشی هم زحمتش به عهده مامان جون میافته  خدا مامان جون برامون هزار سال نگه داره&n...
31 شهريور 1390

شعر زیبا

نی نی کوچولو میآره آلبوم عکس ها شونو می بینه دونه دونه عکس های توی اونو میبینه توی عکسی مامان جونش عروسه نشسته پیش داماد میخواد اونو ببوسه داماد کیه؟ باباشه   نی نی تو پولی میخنده اما لجش میگیره زود آلبومو میبنده میگه مامان نمیخوام تو بابا مو ببوسی چرا نکردی دعوت منو به این عروسی   ...
26 شهريور 1390

دوباره پاییز اومد

مارال عزیزم خیلی ناراحتم که سرما خوردی خدا کنه زودتر خوب بشی خودتم کلافه ایی همش میگی چرامریض شدم  هفته دیگه هم که مدارس باز میشه و دوباره سرما خوردگی ها شروع میشه و مائده حتما چندین بار سرما میخوره  همیشه از ماه مهر متنفر بودم  یه جوری دلم میگرفت آخه دلتنگی ها پاییز و برگ ریزان اون از یک طرف و شور امتحان و تکالیف هم از طرف دیگه ،  و سکوت دلگرفته کوچه ها  همیشه متنفرم از مهر هنوز که مادر دوتا بچه هستم با اومدن پاییز دلم تنگه میشه بازم زمستان بهتره و پاییز خیلی دلتنگه بهر حال امیدوارم حداقل  شما عزیزان در فصل  پاییز مریض نشین ...
26 شهريور 1390
1